تأثیرپذیری حافظ از سعدی هندوستان
چکیده:
حسن دهلوی سجزی (738-650 ق) از قلّههای غزل فارسی و نخستین نسلِ سخنسرایان فارسی زبانِ دیار هند بشمار میرود. وی همگام با امیرخسرو دهلوی (ف 725 ق) به خدمت شیخ نظامالدین اولیا (ف 725ق) رسید و حسن از گفتار و تقریرات این پیر طریقت در میان سالهای 707 تا 722 کتابی را با نام «فوائد الفواد» گردآوری و تألیف کرد.
حسن را از دورۀ حیاتش «سعدی هندوستان» و «طوطی» نامیدهاند. عشق و ارادت فراوان وی به سعدی شیرازی سبب گشته تا از نخستین پیروان وی باشد که برای رسیدن به زبان روان و لطافتهای غزل، تلاش فراوان به کار بسته است.
سخنوران و هنرمندان شیراز سدۀ هفتم و هشتم با شهرهایی چون: تبریز، هرات و دهلی ارتباط هنری و ادبی بسیار داشتهاند. از این رو آثار گرانسنگ سعدی به سرعت به دیگر شهرها رسیده است و به همان سان نسخههایی از سرودههای امیرخسرو و حسن دهلوی نیز دست به دست به فرهیختگان نکتهسنجی چون حافظ.
این نوشتار پس از معرفی کوتاه حسن دهلوی، در بخشی با عنوان «حسن و سعدی» به تأثیرپذیری وی از سعدی میپردازد. پس از آن تأثیرپذیری حافظ از سعدی هندوستان با عنوان «حافظ و حسن» بررسی گردیده و شواهدی بیان شده است.
واژگان کلیدی: حسن دهلوی (سعدی هندوستان)، سعدی، حافظ، شیراز، شعر سدۀ هفتم و هشتم.
درآمد:
حسن دهلوی فرزند علاء سجزی از نخستین نسل شاعران ایرانیتبار هندوستان بشمار میرود. حسن در حدود سال 650 در بدایون چشم به جهان گشود و سپس در دهلی نشو و نما یافت. وی از قلّههای غزل فارسی است و از این رو طریق وی را در غزل، خاص و سخنش را سهل ممتنع دانستهاند.[1]
این که وی را «سعدی هندوستان» لقب دادهاند، برخاسته از ارادت، علاقه و شباهت سبک غزلهایش به شیخ شیراز است.[2]
حسن در دورۀ زندگی ملقّب به «طوطی» و «طوطی هند» بوده و در بیتهای زیر به شیرینی و شکرسخنی خویش اشاره کرده است:
مرا که طوطی باغ لطافت است لقب/ شده ز مایدۀ شکر دوست شکّرچین
تا حسن طوطی مدحتخوان اوست/ زین شکر هندوستان را تازه کرد
این طرز شیوۀ حسن است، ارنه پیش ازین/ چندین شکر به عرصۀ هندوستان نبود
هندوی چرخ زهر داد مرا/ همه هندوستان پُر از شکرم
دیوان حسن دهلوی نخستین بار در سال 1352ق به اهتمام مسعودعلی محوی در حیدرآباد هند بر مبنای چند نسخۀ خطی مقابله و تصحیح شد.[3] برای دومین بار در سال 1990م. یکی از نسخههای خطی دیوان حسن، عیناً و به شکل فاکسیمیله در دوشنبۀ تاجیکستان به چاپ رسید. سومین و جامعترین چاپ دیوان وی بر اساس هفت نسخه (دو چاپ یادشده و پنج نسخۀ خطی دیگر) مقابله و تصحیح شد که نخستین چاپ انتقادی دیوان نیز بشمار میرود و در سال 1383 در تهران انتشار یافت.[4]
از حسن دهلوی بیش از نهصد غزل باقی مانده است. وی علاوه بر غزل در دو زمینه نیز به ادب فارسی خدمت کرده است.
الف) وی نخستین سرایندۀ داستان ستی (sati) در زبان و ادب فارسی است.[5] ستی واژهای سانسکریت به معنای عفیف و پاکدامن است و در اصطلاح به زنی گفته میشود که با آدابی خاص، خود را در فراق همسر درگذشتهاش میسوزاند و در معنای خود این مراسم نیز به کار رفته است. حسن بیان میکند که این داستان، اصل واقعی دارد و با وجود این، در مثنوی وی، مرد خود را در فراق زن به آتش میافکند. این مثنوی که «عشقنامه» نام گرفته در 606 بیت و به سال 700ق سروده شده است. خلاصۀ داستان از این قرار است:
جوانی بر سر چاه آبی در شهر ناگور، عاشق نگاری سنگدل میشود و دل از کف داده مقیم آنجا میگردد تا هر روز بر آن یار نظر افکند. یکی از نزدیکان دختر از دست جوان به نزد شحنۀ شهر شکوه میبرد و سبب میشود تا جوان در بند شود. سال بعد، سلطان السلاطین پادشاه دهلی میشود و دستور آزادی بندیان را میدهد. جوان دوباره راهی سر چاه میشود و این ماجرا چهارده سال ادامه مییابد تا معشوقش که همسر بازرگانی شده بود در برابرش نرم میگردد. معشوق وعده میدهد که هنگام سفرِ شویِ خویش، عاشق را به خانه بپذیرد. زن پس از بدرقۀ شوهرش، دچار تب شدیدی میشود و ناگهان جان میسپارد. عاشق چون از این ماجرا آگاه میشود، هنگام سوزاندن پیکر معشوق، خود را در آتش میافکند و در کنار یارش سوخته و خاکستر میگردد.
پس از حسن دهلوی برخی از سخنوران ایرانی و هندی، به پرداختن این داستان علاقهمند شدهاند. از جمله:
اهلی شیرازی (942-858 ق) در مثنوی سحر حلال، نوعی خبوشانی (ف 1019 ق) در مثنوی سوز و گداز، ادراکی بیگلاری (زنده در 1034 ق) در مثنوی چنیسرنامه، عبد الشکور بزمی (1073-1001 ق) در مثنوی پدماوت، فقیر دهلوی (1183-1115ق) در مثنوی تصویر محبت، مجرم کشمیری (ف 1273 ق) در مثنوی ستینامه.[6]
جز سخنوران یادشده که در این باره داستانی مستقل را به نظم کشیدهاند، بسیاری از شاعران نیز به نقل این آیین پرداخته و آن را ستودهاند، چنانکه امیرخسرو گوید:
خسروا در عشقبازی کم ز هندو زن مباش/ کز برای مرده سوزد، زنده جان خویش را
جان فدای دوست کن، کم زان زن هندو نهای/ کز وفای شوی در آتش بسوزد خویش را
ب) فوائد الفواد اثر منثور حسن است که شامل ملفوظات و تقریرات پیر طریقتش، نظامالدین اولیاء در میان سالهای 707 تا 722ق است.[7]
حسن و سعدی
همان گونه که اشاره شد، حسن دهلوی از پیروان سبک خاص سعدی در غزلسرایی است و از این روست که غزلهای حسن نیز به صفات لطافت و سهل ممتنع آراسته گردیده است. پیش از این که به تأثیرات حسن از سعدی بپردازیم، به نقل شواهدی میپردازیم که حسن در آنها از سعدی و ارادتش به وی یاد کرده است:
حسن گلی ز گلستان سعدی آورده است/ که اهل دل همه گلچین آن گلستانند
گر بنوشی دُردی از خمخانۀ دَرد ای حسن/ داد معنی شیوۀ سعدی شیرازی دهی
در خم معنی حسن را شیرۀ نو ریخت عشق/ شیره از خمخانۀ مستی که در شیراز بود
از نظم حسن نو شد دیباچۀ حسن آری/ جمله سخنش دارد شیرازۀ شیرازی
ترک خوبان مینگیری همچو سعدی ای حسن/ عاقبت روزی فتاده در بلا بینم ترا
وقت سعدی خوش که خوش میگفت بعد از هر چه گفت/ «وقت عذر آوردن است استغفرالله العظیم»
حسن دهلوی جز در وزن، قافیه، ردیف، واژگان و ترکیبات، در جمالپرستی و نگاه به جهان پیرامونش و ساختن صور خیالانگیز نیز تحتتأثیر سعدی است.
اکنون چون پرداختن به شباهتهای جزیی، این مقاله را از موضوع اصلی آن دور میسازد به ذکر چند شاهد از تأثیرپذیری حسن بسنده میشود:
سعدی: سعدیا بسیار گفتن عمر ضایع کردن است/ وقت عذر آوردن است استغفرالله العظیم
حسن: وقت سعدی خوش که خوش میگفت بعد از هر چه گفت/ «وقت عذر آوردن است استغفرالله العظیم»
سعدی: چو شور عشق درآمد قرار عقل نماند/ درون مملکتی چون دو پادشا گنجد؟
حسن: عشق آمد و عقل رخت بربست/ یک شهر دو پادشا نگنجد
سعدی: دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست/ گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
سعدی ز دست دوست شکایت کجا بری/ هم صبر بر رقیب که صبر از حبیب نیست
حسن: از روی خوب خوی مخالف غریب نیست/ نرمی به طبع سلسله مویان قریب نیست
آواره شد دل حسن اندر هوای دوست/ آوارگی ز حال غریبان غریب نیست
سعدی: ماه فرو ماند از جمال محمد/ سرو نباشد به اعتدال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی/ عشق محمد بس است و آل محمد
حسن: باغ بهشت وصف جمال محمد است/ ختم رسل صفات کمال محمد است
آزاد شد دل حسن از بند هر غمی/ کاو بندۀ محمد و آل محمد است
از یک ترجیعبند و یک ترکیببند بازمانده از حسن نیز میتوان دریافت که پرداختن به این قالبها نیز به تأثیر از سعدی روی داده است چرا که از سعدی نیز یک ترجیعبند بیش باقی نمانده است. ترجیعبند سعدی با این مطلع آغاز میشود:
ای سرو بلند قامت دوست/ وه وه که شمایلت چه نیکوست
و بیت ترجیع آن که جز حسن بر بسیاری دیگر نیز تأثیر گذاشته از این قرار است:
بنشینم و صبر پیش گیرم/ دنبالۀ کار خویش گیرم
حسن دهلوی ترجیعبند خویش را چنین آغاز کرده است:
ای دلبر بیوفا کجایی/ تا کی بر عاشقان نیایی
و با نخستین نگاه میتوان دریافت که هر دو در وزن: «مفعول مفاعلن فعولن» (بحر هَزَج) سروده شده است.
حسن این بیت را برای ترجیع برگزیده است:
مسپار دلم به چشم خونریز/ بنشین و ز راه فتنه برخیز
و حتی در بند هشتم، آشکارا مصرعی از سعدی را تضمین کرده است:
« بنشینم و صبر پیش گیرم»/ ور زانکه دل طبیب با ماست
پنهان نماند که ترجیعبند سعدی 22 بند و ترجیعبند حسن تنها 9 بند دارد. این نکته نیز نشان میدهد که حسن با عزم جدی به این قالب نپرداخته و خواسته تا در تأثیرپذیری از سعدی طبعآزمایی کند.
حافظ و حسن
همان گونه که پیشتر یادآوری شد، حسن خود را طوطی باغ لطافت و طوطی شکّرچین خوانده و سبب گردیده تا هندوستان را پر از شعر شکّربار فارسی کند.
حافظ در غزل زیر بسیار ظریف و زیبا به حسن و نیز امیرخسرو دهلوی (ف 725ق) اشاراتی کرده است:
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود/ وین بحث با ثلاثۀ غسّاله میرود
می ده که نوعروس سخن حدّ حسن یافت/ کار این زمان ز صنعت دلّاله میرود
شکّرشکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله میرود
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر/ کاین طفل، یکشبه ره یکساله میرود
نخست این که واژۀ «حُسن» در بیت دوم، ایهام تبادر به «حَسن» دارد. دو دیگر این که در بیت سوم آشکارا به جای نام حسن و امیرخسرو از صفت «طوطیان هند» بهرهمند گردیده است. سه دیگر که پیش از این در شروح دیوان حافظ ندیدهام این که بیت چهارم نیز به حسن دهلوی تلمیح دارد. حافظ در این بیت، حسن را چونان طفلی میبیند که در یک شب، ره یکسالۀ دیگران را میپیماید. به گمان بسیار این پندار از آنجا شکل یافته که در بسیاری از کتابها و تذکرههای سدۀ هشتم نقل شده که وی در حالی به عرفان و به ویژه مریدی نظامالدین اولیاء چشتی روی میآورد که حدود پنجاه سال داشته است. از گذشته تاکنون اینکه شخصی در سن چهل تا پنجاه سالگی به کاری بزرگ دست زند که در آن پیشینۀ چندانی نیز نداشته باشد، بسیار عجیب و باورناپذیر بوده است. در بهارستان سخن آمده است: «گویند خواجه [حسن] وقتی که سنش از پنجاه متجاوز بود بر حوض شمس با جمعی به تجرع مشغول بود ناگاه سلطان المشایخ [نظام اولیاء] از آن راه میگذشت خواجه این دو بیت خواند
سالها باشد که ما همصحبتیم/ گر ز صحبتها اثر بودی کجاست
زهدتان فسق از دل ما کم نکرد/ فسق مایان بهتر از زهد شماست
شیخ فرمود صحبتها را اثرهاست انشاءالله روزی باد چون وقت انتباه رسیده بود فوراً حسن به پای شیخ افتاده از جمیع مناهی توبه نمود و مرید گشت و غزلی در سلک نظم کشید که مقطعش این است
ای حسن توبه آن گهی کردی/ که تو را قوت گناه نماند»[8]
البته با توجه به تاریخ قصاید بازمانده از حسن به روشنی درمییابیم که وی از دورۀ جوانی در شعر و شاعری دست داشته و بسیاری از سلاطین آن زمان از جمله سلطان غیاثالدین بلبن (686-664 ق) را مدح گفته است. اما به نظر میرسد که گرایشهای عرفانی وی و به تبع آن تألیف کتاب فوایدالفؤاد (در سالهای 707 تا 722 ق) که در برگیرندۀ ملفوظات نظامالدین اولیاء چشتی است بر اثر همنشینی وی با امیرخسرو صورت پذیرفته باشد. بنا بر مقدمۀ دیوان غرۀ الکمال، روشن است که خانوادۀ امیرخسرو و خود وی در حالی که خردسال بوده است به شرف دستبوس نظامالدین رسیدهاند. اما دربارۀ حسن دهلوی، منابع موجود حکایت از آن دارد که وی بر اثر دوستی با امیرخسرو در همان حدود پنجاه سالگی به عرفان و خاصه طریقۀ چشتیه گرایش یافته است و با وجود این، توفیق تألیف کتابی را یافته است که بزرگانی چون امیرخسرو در آرزوی آن بودهاند. «کتاب فوایدالفؤاد که مشتمل بر احوال و اقوال شیخ است تصنیف اوست در غایت متانت الفاظ و لطافت معانی گویند امیرخسرو گفتی کاشکی تمام تصانیف من به نام حسن بودی و این کتاب از من»[9]
در اینجا به چند نمونه از تأثیرپذیری حافظ از حسن اشاره میشود:
حسن: چندین چه میکنند ز نالیدنم عجب/ گر کوه از فراق بنالد عجیب نیست
حافظ: گر سنگ ازین حدیث بنالد عجب مدار/ صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند
حسن: باغبانا کجی و راستی من منگر/ هم بر آن شکل که میپروریام میبالم
حافظ: من اگر خارم و گر گل چمنآرایی هست/ که از آن دست که میپروردم میرویم
مکن درین چمنم سرزنش به خودرویی/ چنان که پرورشم میدهند میرویم
حسن: وگر از زمزمۀ عشق تو در نفخۀ صور/ نیم بانگی شنوم رقصکنان برخیزم
حافظ: بر سر تربت من با می و مطرب بنشین/ تا به بویت ز لحد رقصکنان برخیزم
حسن: هزار جان گرامی فدای جانش باد/ که زنده از کرم اوست هر که جان دارد
حافظ: هزار جان مقدس بسوخت زین غیرت/ که هر صبا و مسا شمع مجلس دگری
حسن: در موسمی که سنگ ز لاله نشان گرفت/ داغی چو لاله بر دل خونین نشاندهایم
حافظ: چون لاله می مبین و قدح در میان کار/ این داغ بین که بر دل پر خون نهادهایم
حسن: بود گهی که سر گیسوی تو باز کنم/ برای وصل تو از وی شبی دراز کنم
مسافری که بر او گردی از درت نبود/ اگر ز کعبه رسیدهست در فراز کنم
حافظ: معاشران گره از زلف یار باز کنید/ شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند/ و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
حسن: ای نقش خوب از تو شکایت نمیکنم/ بر ما هر آنچه میرود از نقشبند توست
حافظ: چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است/ چو بر صحیفۀ هستی رقم نخواهد ماند
حسن: اندر غم توأم سر و سامان چه حاجت است/ چون دردم از تو باشد درمان چه حاجت است
جانا فدای دوستی توست جان من/ عاشق به دوست زنده بود، جان چه حاجت است
حافظ: خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است/ چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانان به حاجتی که تو را هست با خدای/ کاخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
حسن: گلها همه باز آمد وقت است که بازآیی/ جان بی تو نمیپاید، چندین چه همی پایی
سودای سر زلفت افکند به من شوری/ تا کرد مرا چون خود شوریده و سودایی
حافظ: ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی/ دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دیشب گلۀ زلفش با باد همی گفتم/ گفتا غلطی، بگذر زین فکرت سودایی
حسن: راهی دراز و منزل مقصود ناپدید/ نی رهبری نه قافله پیدا، کجا روم
حافظ: گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید/ هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حسن: دل فدای دوست کردم جان به هم/ جان خوش است الحق ولی جانان به هم
نیکوان هستند، لیکن آن تو راست/ خط و خالی بوالعجب با آن به هم
حافظ: دردم از یار است و درمان نیز هم/ دل فدای او شد و جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن/ یار ما این دارد و آن نیز هم
حسن: هم یار به دست آمد هم کار فراهم شد/ المنه لله گو کاین هم شد و آن هم شد
حافظ: دیدار شه میسر و بوس و کنار هم/ از بخت شکر دارم و از روزگار هم
حسن: بیا که بر همه خوبان شهر شاه تویی/ چو غنچه در صفِ گل صاحب کلاه تویی
حافظ: تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج/ سزد که از همۀ دلبران ستانی باج
حسن: هزار بار همی مُردم از فراق ولیک/ مرا امید وصال تو داشته است صبور
حافظ: مرا امید وصال تو زنده میدارد/ وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
پینوشتها:
1- «وی را در غزل طریق خاص است...» بهارستان، ص 106
2- در تاریخ فیروزشاهی آمده است: «از بس که غزلهای وجدانی در غایت روانی بسیار گفته است، او سعدی هندوستان خطاب شده بود.»
3- از جمله اشکالهای این چاپ، نیاوردن اختلاف نسخهها بوده و این که هر غزل در چند نسخه آمده است.
4- این حقیر، تصحیح انتقادی غزلهای وی را به عنوان رسالۀ کارشناسی ارشد انتخاب کرده و به راهنمایی دکتر مظاهر مصفّا و مشاورۀ دکتر امیربانو کریمی در سال 1377 دفاع کردم. پس از آن قصیدهها، مثنوی و جز آن نیز افزوده و به انتشارات روزنه تحویل گردید تا این که آقای سید احمد بهشتی با افزودن فهرستهایی، دیوان را از طریق انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در سال 1383 منتشر کرد. خوشبختانه با یافتن سه نسخۀ نفیس دیگر برآنم تا ضمن برطرف کردن برخی کاستیهای چاپ یادشده، دیوان بر اساس ده نسخه (دو نسخۀ چاپی و هشت نسخۀ خطی) منتشر شود.
5- دکتر امیرحسین عابدی، بدون آگاهی از عشقنامۀ حسن دهلوی و فضل تقدم وی نوشتهاند: «...اما نوعی خبوشانی و مجرم کشمیری تنها کسانی هستند که در زمینۀ ستی، اثری مستقل و واقعی پرداختهاند... مثنوی سوز و گداز از مهمترین آثار او [نوعی] محسوب میشود و آن را میتوان ستینامۀ اول فارسی نامید.»، سوز و گداز، ص 18
6- برای آشنایی با ستیسرایان نک: مدخل «ستینامه» در دانشنامۀ زبان و ادب فارسی در شبه قاره (ج 4)
7- این اثر به شکل مستقل بارها در هند و نیز ایران به چاپ رسیده است.
8- بهارستان سخن، ص 325 و 326
9- همان، ص 326
کتابنامه
1- دیوان شیخ اجل سعدی ـ به کوشش مظاهر مصفا ـ انتشارات معرفت، 1340
2- دیوان حسن دهلوی ـ به اهتمام حمیدرضا قلیچخانی و سید احمد بهشتی ـ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1383
3- دیوان حافظ ـ تدوین دکتر سلیم نیساری ـ انتشارات سینا نگار، 1377
4- بهارستان ـ عبدالرحمان جامی ـ به تصحیح دکتر اسماعیل حاکمی ـ انتشارات اطلاعات، (چاپ دوم) 1371
5- نگاهی بر آثار حسن دهلوی سجزی و تأثیر سعدی هندوستان بر حافظ ـ حمیدرضا قلیچخانی ـ کتاب ماه ادبیات و فلسفه، آبان 1377
6- بهارستان سخن ـ میرعبدالرزاق صمصام الدوله ـ مدرس، 1958 م.
7- تاریخ فیروزشاهی(تألیف در 758 ق) ـ ضیاء برنی ـ به تصحیح مولوی سید احمدخان صاحب ـ کلکته، 1862 م.
8- سوز و گداز ـ ملانوعی خبوشانی ـ به تصحیح دکتر امیرحسین عابدی ـ انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1348